برج ساعت رشت
برج ساعت رشت فقط یک بنای تاریخی نیست. این برج، نماد شهری است که قرنها تاریخ را در خود جای داده. وقتی برای اولین بار میدان شهرداری رشت را میبینید، نگاهتان ناخودآگاه به آن برج سفید کشیده میشود که مثل نگهبانی خستگیناپذیر بر شهر نظاره دارد.
تصور کنید صبح زود در میدان شهرداری قدم میزنید. هوای رشت هنوز خنک است و مه صبحگاهی آرامآرام پخش میشود. ناگهان صدای زنگی شنیدید. یک بار، دوبار، سهبار… هفت بار. ساعت هفت صبح است و برج ساعت رشت دارد با شما حرف میزند. این کاری است که از سال ۱۳۰۸ انجام میدهد، بدون خستگی، بدون توقف.
اما داستان این برج از کجا شروع شد؟ چرا این بنا برای مردم رشت اینقدر اهمیت دارد؟ چه کسانی آن را ساختند و چه ماجراهایی پشت این معماری سفید نهفته است؟ در این مقاله قصد داریم شما را با یکی از نمادینترین بناهای شمال ایران آشنا کنیم. با ما همراه باشید تا داستان برجی را بشنوید که شاهد تاریخ بوده است.
سالهای آغازین، رویای نوسازی
دهه اول قرن بیستم برای ایران دوران تحول بود. مشروطه رخ داده بود، افکار جدیدی در حال شکلگیری بودند، و شهرهای ایران میخواستند چهره خود را تغییر دهند. رشت، به عنوان یکی از مهمترین شهرهای شمال، در خط مقدم این تحول قرار داشت.
سال ۱۳۰۲ بود که تصمیم بزرگی گرفته شد. قانون بلدیه تصویب شده بود و رشت نیاز به ساختمانی داشت که نشاندهنده این دوران جدید باشد. نه یک ساختمان عادی، بلکه بنایی که وقتی مردم آن را میدیدند، حس کنند زمان در حال تغییر است.
کلنگ به زمین خورد. زمینی که قبلاً تپهای بود با بقعهای قدیمی. حالا قرار بود تبدیل به چیز دیگری شود. شهرداری رشت داشت متولد میشد.
معماری که این پروژه را برعهده گرفت، آرتم سرداراف نام داشت. مردی ارمنی که سالها در رشت زندگی میکرد و میدانست این شهر چه میخواهد. او برای الهام به جای دیگری نگاه نکرد، به خیابانهای سن پترزبورگ روسیه.
چرا سن پترزبورگ؟ چون آن شهر هم مثل رشت، شهری بود که میخواست متفاوت باشد. معماری نئوکلاسیک اروپای شرقی، با خطوط تمیز و ظریفش، دقیقاً چیزی بود که رشت نیاز داشت.
سه سال طول کشید. سه سال کار مداوم، طراحی، ساخت. تا این که در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵، همزمان با تاجگذاری رضاشاه پهلوی، ساختمان افتتاح شد. عمارت سفید و باشکوهی که امروز همه میشناسند.
سال ۱۳۰۸، داستان تازهای آغاز میشود
ساختمان شهرداری ساخته شده بود، اما هنوز چیزی کم بود. شهر نیاز به نگهبانی داشت. نه نگهبانی با سلاح، بلکه نگهبانی که از بالا همه جا را ببیند.
سال ۱۳۰۸ بود که تصمیم گرفتند برجی بالای ساختمان بسازند. برجی به ارتفاع ۲۴ متر که برای دیدهبانی استفاده شود. در آن زمان، آتشسوزی یکی از بزرگترین خطرات شهرها بود. خانههای چوبی، نبود سیستم اطفای حریق مدرن، همه باعث میشد که یک آتش کوچک بتواند کل محلهای را بسوزاند.
برج ساعت رشت قرار بود این مشکل را حل کند. کسی دائماً در بالای برج بود و شهر را زیر نظر داشت. اگر جایی دود میدید، فوراً هشدار میداد. این برج چشم شهر بود.
اما این برج فقط برای دیدهبانی نبود. روی آن ساعتی نصب کردند. نه یک ساعت معمولی، بلکه ساعتی که با زنگ زدن، زمان را به همه اطلاع میداد.
از آن زمان تا امروز، این ساعت هر نیم ساعت یکبار زنگ میزند. و هر ساعت، به تعداد عدد آن ساعت. صبح ساعت هشت، هشتبار. ظهر ساعت دوازده، دوازدهبار. این ریتم، بخشی از زندگی مردم رشت شده است.
برای کسانی که در این شهر بزرگ شدهاند، صدای این زنگ یعنی خانه. یعنی رشت. یعنی همان جایی که همیشه بودهاند.
گاهی تاریخ در یک لحظه تغییر میکند. برای رشت، آن لحظه ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ بود. زلزلهای با قدرت ۷.۴ ریشتر گیلان را لرزاند. رودبار، منجیل، رشت، همه آسیب دیدند. بیش از ۲۵ هزار نفر جان باختند.
در میدان شهرداری، مردم با وحشت دیدند که برج ساعت رشت دارد فرو میریزد. برجی که نزدیک به شش دهه ایستاده بود، برجی که نماد شهر بود، داشت نابود میشد.
وقتی زلزله تمام شد، برج کاملاً فرو ریخته بود. ساختمان شهرداری هم آسیب شدید دیده بود. برای کسانی که شاهد این صحنه بودند، انگار بخشی از هویت شهرشان از بین رفته بود.
اما داستان اینجا تمام نشد. یک معمار ایرانی-ارمنی به نام روبرت واهانیان مسئولیت بازسازی را برعهده گرفت. او میدانست که این فقط یک پروژه ساختمانی نیست. این بازگرداندن روحیه یک شهر است.
یک سال طول کشید. یک سال کار شبانهروزی. واهانیان اصرار داشت که برج دقیقاً مثل قبل ساخته شود. همان معماری، همان ارتفاع، همان نما. چون مردم رشت نمیخواستند چیز جدیدی داشته باشند، آنها میخواستند برج خودشان را پس بگیرند.
و بالاخره، برج ساعت رشت دوباره ایستاد. دوباره شروع کرد به زنگ زدن. دوباره شد همان نمادی که همیشه بود.
میدان، بیشتر از یک میدان
امروز وقتی به میدان شهرداری رشت میروید، چیزی بیشتر از یک مکان تاریخی میبینید. این میدان، قلب تپنده رشت است.
خیابانهای اطراف میدان سنگفرش شدهاند. ماشینها نمیتوانند وارد شوند. این یعنی شما میتوانید راحت قدم بزنید، عکس بگیرید، روی نیمکتها بنشینید و فقط لحظه را تجربه کنید.
مجسمه میرزا کوچک خان جنگلی سوار بر اسب در یک گوشه میدان ایستاده است. کبوترهای زیادی اطراف میدان پرواز میکنند. دستفروشانی دانه کبوتر میفروشند و کودکان با شوق به کبوترها غذا میدهند.
شبها، نورپردازی ویژهای روی برج ساعت و ساختمان شهرداری انجام میشود. حس و حال میدان کاملاً تغییر میکند. نور سفید روی نمای سفید ساختمان، چشماندازی رویایی میسازد.
وقتی به برج ساعت رشت نگاه میکنید، تفاوتاش را حس میکنید. معماری نئوکلاسیک اروپای شرقی، خطوطی تمیز و هندسی، رنگ سفید خالص.
ساختمان شهرداری سه طبقه است. برج از وسط بنا بلند میشود و به ارتفاع ۲۴ متر میرسد. در زمان ساخت، این برج یکی از بلندترین ساختمانهای رشت بود. امروز هم همچنان برجستهترین بخش میدان است.
نماهای ساختمان با بلوکهای بزرگ کشیده شدهاند. پنجرههای بلند و قوسیدار، نردههای چوبی، پلههای باریک. همه این جزئیات نشاندهنده دقت معماری هستند.
اعداد و ارقام، برای کسانی که جزئیات را دوست دارند
بیایید کمی دقیقتر صحبت کنیم. برج ساعت رشت ۲۴ متر ارتفاع دارد. این ارتفاع در آن زمان، شهر را از بالا قابل رؤیت میکرد.
زنگ ساعت هر ۳۰ دقیقه یکبار به صدا درمیآید. و هر ساعت، به تعداد عدد آن ساعت. ساعت چهار، چهار زنگ. ساعت نه، نه زنگ.
مجموعه میدان شهرداری در تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۵۶ با شماره ثبت ۱۵۱۶ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است. یعنی این بنا رسماً بخشی از میراث فرهنگی کشور محسوب میشود.
همسایههای تاریخی
برج ساعت رشت تنها نیست. در اطراف میدان، بناهای تاریخی دیگری هم وجود دارند که هر کدام داستان خودشان را دارند.
موزه پست رشت در ضلع شمالی میدان قرار دارد. این بنا که در سال ۱۳۱۰ ساخته شد، تاریخچه پست و ارتباطات در گیلان را نمایش میدهد. معماری آن هم الهام گرفته از همان سبک اروپایی است.
هتل ایران، بنای قدیمی دیگری است که سالها مهمانهای مهم شهر را پذیرایی میکرد. امروز دیگر به عنوان هتل کار نمیکند، اما همچنان بخشی از میراث معماری میدان است.
کتابخانه ملی رشت، بازار بزرگ رشت در چند قدمی میدان، و خیابان علمالهدی که به سبزهمیدان ختم میشود، همه بخشی از این مجموعه فرهنگی هستند.
چطور به آنجا بروید؟
میدان شهرداری در قلب رشت قرار دارد. میتوانید از چند مسیر مختلف به آن دسترسی داشته باشید:
از خیابان امام خمینی که از سمت سبزهمیدان میآید. این مسیر پررفتوآمدترین مسیر است و شما را از بازار رشت عبور میدهد.
از خیابان علمالهدی که به شانزلیزه رشت معروف است. این خیابان پیادهرو است و قدمزدن در آن لذتبخش است.
از خیابان سعدی و خیابان شریعتی هم میتوانید به میدان برسید.
چون خیابانهای اطراف میدان سنگفرش و پیاده هستند، باید ماشین خود را در پارکینگهای اطراف پارک کنید و بقیه مسیر را پیاده بروید.
چه زمانی بروید؟
میدان شهرداری رشت هر ساعت از شبانهروز باز است. اما زمانهای مختلف، تجربههای متفاوتی میدهند.
صبح زود، وقتی هوا هنوز خنک است و مه گیلان میدان را پوشانده، حس خیلی خاصی دارد. تعداد مردم کم است و میتوانید با آرامش قدم بزنید.
عصرها، میدان شلوغتر میشود. خانوادهها میآیند، کودکان بازی میکنند، کبوترها پرواز میکنند. صدای حرفوحدیثها، خندهها، زنگ ساعت.
شبها که نورپردازی روشن میشود، جادویی میشود. برج ساعت رشت در نور سفید، مثل تابلویی درخشان در تاریکی شب میدرخشد.
چه کارهایی میتوانید بکنید؟
فقط نگاه کردن به برج کافی نیست. چیزهای بیشتری هست که میتوانید تجربه کنید.
عکاسی، البته. این میدان یکی از بهترین مکانهای عکاسی در رشت است. صبح برای نور طبیعی، شب برای نورپردازی.
غذا دادن به کبوترها. دستفروشان دانه میفروشند و کودکان عاشق این کار هستند.
قدمزدن در خیابانهای اطراف. بازار رشت در چند قدمی است. کافهها و رستورانهای زیادی اطراف میدان وجود دارند.
بازدید از موزه پست، اگر علاقهمند به تاریخ هستید.
نشستن روی نیمکتها و فقط تماشا کردن مردم. گاهی بهترین کار در یک میدان تاریخی، فقط نشستن و حس کردن است.
خاطرهای برای هر رشتی
اگر از یک نفر رشتی درباره برج ساعت رشت بپرسید، خاطرهای برایتان تعریف میکند. برای بعضیها، خاطره کودکی است. غذا دادن به کبوترها دست پدر یا مادر.
برای بعضیها، خاطره اولین قرار عاشقانه است. میدان شهرداری همیشه مکانی بوده که جوانها همدیگر را ملاقات میکنند.
برای بعضیها، خاطره زلزله است. یادآوری روزی که برج فرو ریخت و ترسی که احساس کردند. و بعد خوشحالیای که وقتی برج دوباره ایستاد، داشتند.
یکی از چیزهایی که همه رشتیها دربارهاش صحبت میکنند، صدای زنگ است. برای کسانی که سالها در رشت زندگی کردهاند، این صدا بخشی از زندگی روزانه شده است.
صبحها وقتی از خواب بیدار میشوند، زنگ را میشنوند. در راه مدرسه یا سر کار، زنگ را میشنوند. عصرها که برمیگردند خانه، باز هم زنگ را میشنوند.
این صدا یادآور زمان است، اما یادآور چیز دیگری هم هست. یادآور این که برخی چیزها باقی میمانند. که حتی بعد از زلزله، بعد از گذر زمان، بعد از همه تغییرات، هنوز چیزهایی هستند که ثابت میمانند.
جمعبندی: نگهبانی که هرگز نمیخوابد
برج ساعت رشت فقط یک بنای تاریخی نیست. این برج، روایتگر داستان شهری است که از دوران مشروطه تا امروز، تحولات زیادی دیده است.
داستان این برج از سال ۱۳۰۸ شروع شد. زمانی که رشت میخواست چهرهای جدید داشته باشد. آرتم سرداراف با الهام از معماری سن پترزبورگ، بنایی طراحی کرد که امروز نماد شهر رشت است. برج ۲۴ متری که ابتدا برای دیدهبانی ساخته شد، خیلی زود تبدیل به چیزی بیشتر شد.
زلزله ۱۳۶۹ برج را نابود کرد، اما روبرت واهانیان آن را دوباره ساخت. دقیقاً مثل قبل، چون مردم میخواستند همان برج خودشان را داشته باشند.
امروز وقتی به میدان شهرداری میروید، بیشتر از یک مکان تاریخی میبینید. خانوادهها، کودکان، کبوترها، کافهها، موزهها، بازار. همه اینها بخشی از تجربهای هستند که برج ساعت رشت برای شما فراهم میکند.
اگر به رشت سفر کردید، حتماً زمان بگذارید برای میدان شهرداری. صبح بروید که مه را ببینید، عصر بروید که شلوغی را تجربه کنید، شب بروید که نورها را ببینید. هر زمانی که بروید، زنگ ساعت برایتان مینوازد و یادتان میآورد که برخی چیزها همیشه باقی میمانند.
برج ساعت رشت منتظر شماست. منتظر است تا داستانش را برای شما تعریف کند. منتظر است تا خاطرهای تازه برای شما بسازد. پس آمادهاید؟
آیا شما تا به حال از برج ساعت رشت دیدن کردهاید؟ خاطرهای از میدان شهرداری دارید؟ یا شاید سوالی درباره این بنای تاریخی دارید؟ در قسمت نظرات با ما و دیگر خوانندگان به اشتراک بگذارید. منتظر شنیدن داستانهای شما هستیم!















تجربه کاربران درباره «برج ساعت رشت»
اولین نفر باشید!
هنوز تجربهای برای «برج ساعت رشت» ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.